قرآن هدایتگر است

وبلاگ قرآن هدایتگر است، وبلاگ اهل سنت و جماعت است که در زمینه ترویج عقیده اهل سنت و پاسخ به شبهات شیعه و اسلام ستیزان فعالیت دارد

دانلود کامل برنامه تریبون آزاد

قرآن هدایتگر است
قرآن هدایتگر است وبلاگ قرآن هدایتگر است، وبلاگ اهل سنت و جماعت است که در زمینه ترویج عقیده اهل سنت و پاسخ به شبهات شیعه و اسلام ستیزان فعالیت دارد

دانلود کامل برنامه تریبون آزاد

 
بسماللهالرحمنالرحيم
دانلودکاملبرنامهتريبون آزاد

 
برنامهتريبون آزاد بااجرايآقايسيد عقيل هاشميازشبکهکلمهپخشميشود. هدف اين برنامه آن است بستري را فراهم کند تا در آن بينندگان بتوانند آزادانه هر موضوعي که مد نظرشان باشد مطرح نمايند. لازم به ذکر است هر قسمت از اين برنامه به دو بخش تقسيم مي شود که بخش عمده آن البته در اختيار بينندگان است، اما در بخش اول آقاي هاشمي به طرح موضوع مي پردازد. بيشتر موضوعاتي که در اين برنامه و در بخش هاي اول آن مطرح مي شوند، حول مباحث خرافي در اسلام است.
 
ازلينکهايزيراينبرنامهرادريافتنماييد.
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

موضوعات مرتبط: آرشیو صوتی برنامه ها
برچسب‌ها: تریبون آزاد شبکه کلمه مبارزه با خرافات امام زمان پاسخ به شبهات وهابیت

تاريخ : یک شنبه 25 تير 1396 | 2:53 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

دانلود کامل برنامه آن روی سکه

 
بسم الله الرحمن الرحیم
دانلود کامل برنامه آن روی سکه



برنامه آن روی سکه با اجرای آقای محمد انصاری سه شنبه شب ها از شبکه وصال حق پخش می شود. این برنامه با پخش کلیپ از علمای شیعه سعی دارد حقیقت مذهب تشیع را و به عبارتی دیگر آن روی سکه دین فروشان را نشان دهد. آرشیوی که تهیه شده است شامل 144 قسمت در 298 ساعت از این برنامه است.
 
برای مراجعه به صفحه دانلود بروی لینک های زیر کلیک کنید
 
 
 

 
 

 
 
 

موضوعات مرتبط: آرشیو صوتی برنامه ها
برچسب‌ها: آن روی سکه وصال حق پاسخ به شبهات وبلاگ اهل سنت شیعه تشیع شیعیان اهل سنت سنی

تاريخ : جمعه 18 فروردين 1396 | 13:59 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

دانلود کامل برنامه ناباوران

 
بسم الله الرحمن الرحیم
دانلود کامل برنامه ناباوران



ناباوران عنوان برنامه ایست از آقای محمد باقر سجودی که از شبکه نور پخش می شود. در این برنامه به صورت اختصاصی شبهات اسلام ستیزان پاسخ داده می شوند یا این که به بیان معجزات علمی و تاریخی قرآن پرداخته می شود. این ارشیو شامل 60 قسمت در 67 ساعت برنامه است.
 
برای دانلود به لینک های زیر بروید
 
 

 
 
 

 
 
 

موضوعات مرتبط: آرشیو صوتی برنامه ها
برچسب‌ها: ناباوران شبکه نور اسلام ستیزان پاسخ به شبهات نقد قرآن نقد اسلام معجزات قرآن وبلاگ اهل سنت

تاريخ : پنج شنبه 17 فروردين 1396 | 23:8 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

دانلود کامل برنامه اصحاب

 
بسم الله الرحمن الرحیم
دانلود کامل برنامه اصحاب



برنامه اصحاب از اقای عبدالله کشتکار از شبکه نور پخش می شود. همانطور که از نام این برنامه پیداست، موضوع آن به صورت اختصاصی به اصحاب گرانقدر رسول الله می پردازد. در این برنامه آقای کشتکار به شبهاتی که بر اصحاب وارد ساخته اند و همچنین بیان فضیلت های آنان خواهد پرداخت. آرشیوی که تقدیم تان شده است شامل 79 قسمت در 79 ساعت از این برنامه را شامل می شود.
 
برای دانلود فایل ها روی لینک های زیر کلیک کنید.
 
 
 
 
 
 
 
 

موضوعات مرتبط: آرشیو صوتی برنامه ها
برچسب‌ها: اصحاب شبکه نور وبلاگ اهل سنت پاسخ به شبهات دانلود آرشیو برنامه ها قرآن هدایتگر است

تاريخ : پنج شنبه 17 فروردين 1396 | 17:19 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

دانلود آرشیو صوتی کامل برنامه خانه عنکبوت

 
 
 
بسم الله الرحمن الرحیم
دانلود آرشیو صوتی کامل برنامه خانه عنکبوت
 
برنامه بعدی که تقدیم تان می کنیم، برنامه آقای محمد باقر سجودی، شیعه هدایت یافته است که خانه عنکبوت نام دارد و از شبکه جهانی نور پخش می شد. این برنامه از تیر ماه 1395 به بعد دیگر پخش نمی شود و در 32 قسمت به پایان رسیده است. موضوع این برنامه، عقاید گمراهان است. بدلیل سست بودن عقاید گمراهان بمانند تار عنکبوت، اسم این برنامه خانه عنکبوت انتخاب شده است. لازم به ذکر است آقای محمد باقر سجودی در برنامه دیگری که "برهان قاطع" نام دارد این بار از هر صفحه قرآن کریم بر علیه گمراهان دلیل می آورد. شما می توانید این برنامه ایشان را نیز از وبلاگ قرآن هدایتگر است به صورت صوتی دانلود فرمایید.
وبلاگ قرآن هدایتگر است آرشیو صوتی کامل برنامه خانه عنکبوت را برای شما تدارک دیده است. با کلیک بر روی عنوان "لینک 1" یا کلیک بروی عکس، به صفحه دانلود می روید و در آن جا می توانید کل فایل ها، یا تک تک دانلود فرمایید
در صورت بروز هر گونه مشکل، یا نیاز به راهنمایی به ما اطلاع دهید
آخرین تاریخ بروزرسانی: 14 تیر 1395
این برنامه در 32 قسمت به پایان رسیده و دیگر پخش نمی شود
 
برای دانلود، روی عکس ها کلیک کنید.
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

موضوعات مرتبط: گمراهان و پاسخ به شبهاتآرشیو صوتی برنامه ها
برچسب‌ها: دانلود آرشیو برنامه ها خانه عنکبوت گمراهان قرآن هدایتگر است پاسخ به شبهات وبلاگ اهل سنت

تاريخ : یک شنبه 22 اسفند 1395 | 23:44 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

پاسخ به شبهه جنب شدن مردان در خانه ام المومنین عایشه

 
 
 

بسم الله الرحمن الرحيم

پاسخ به شبهه جنب شدن مردان در خانه ام المومنين عايشه

 

در اين پست قصد داريم در مورد حديث شماره 442 در کتاب صحيح مسلم، يکي از 6 کتاب اصلي اهل سنت بحث کنيم. اين حديث در مورد ام المومنين عايشه است و گويا کساني که مغزشان به سوي هرزگي تمايل دارد، از آن برداشت غلطي کرده اند در صورتي که اين حديث صحيح است

اما چرا وقتي از نظر ما اين حديث صحيح است، گمراهان از آن برداشت بد مي کنند؟ يعني ممکن است اهل سنت نيز همان برداشت را کرده باشد و با وجود اين حديث را هم صحيح دانسته باشد؟ اگر نه پس چرا حديث را صحيح دانستيم؟ بياييد برداشت ما را بخوانيد

از اين حديث برداشت " جنب شدن مردان در خانه عايشه" کردند. مي گويند عايشه، يعني کسي که خدا در موردش فرموده، مادر مومنان ( سوره احزاب آيه 6 )، مردهايي که به مکه مي آمدند را به خانه خود راه مي داد و به اتاق خود مي برد و آن جا جنب مي شدند. خانه اي که قبلا منزلگاه نزول وحي بوده، حالا شده فاحشه خانه؟ خجالت چيز خوبي نيست؟ شرم بر شما! ما اين را مي گوييم؟

 

متن عربي به همراه ترجمه:

اين حديث صحيح است

(442)- [293] وحَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ جَوَّاسٍ الْحَنَفِيُّ أَبُو عَاصِمٍ، حَدَّثَنَا أَبُو الأَحْوَصِ، عَنْ شَبِيبِ بْنِ غَرْقَدَةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شِهَابٍ الْخَوْلَانِيِّ، قَالَ: " كُنْتُ نَازِلًا عَلَى عَائِشَةَ، فَاحْتَلَمْتُ فِي ثَوْبَيَّ، فَغَمَسْتُهُمَا فِي الْمَاءِ، فَرَأَتْنِي جَارِيَةٌ لِعَائِشَةَ، فَأَخْبَرَتْهَا، فَبَعَثَتْ إِلَيَّ عَائِشَةُ، فَقَالَتْ: مَا حَمَلَكَ عَلَى مَا صَنَعْتَ بِثَوْبَيْكَ؟ قَالَ: قُلْتُ: رَأَيْتُ مَا يَرَى النَّائِمُ فِي مَنَامِهِ، قَالَتْ: هَلْ رَأَيْتَ فِيهِمَا شَيْئًا؟ قُلْتُ: لَا، قَالَتْ: فَلَوْ رَأَيْتَ شَيْئًا غَسَلْتَهُ، لَقَدْ رَأَيْتُنِي وَإِنِّي لَأَحُكُّهُ مِنْ ثَوْبِ رَسُولِ اللَّهِ يَابِسًا بِظُفُرِي

عبدالله بن شهاب خولاني مي‌گويد: من در منزل عائشه مهمان شدم و در لباس‌هايم احتلام شدم. پس آن را در آب فرو کردم، کنيز عائشه مرا ديد و از اين مسأله عائشه را با خبر ساخت. پس عائشه شخصي را به سويم فرستاد تا از من بپرسد: چه چيزي تو را وا داشت که با لباس‌هايت چنين کردي؟ جواب داد: من در خواب ديدم آن‌چه که مردم در خواب مي‌بينند. عائشه جواب داد: آيا در لباس‌هايت چيزي مشاهده کردي؟ گفتم: خير. عائشه فرمود: اگر چيزي مي‌ديدي، مي‌شستي و من ياد دارم که مني خشک را از لباس پيامبر صلى الله عليه وسلم با ناخن دور مي‌کردم.

 

اين حديث در سنن ترمذي به اين صورت آمده است

اين حديث نيز صحيح است

(108)- [1 : 35] حَدَّثَنَا هَنَّادٌ، حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِيَةَ، عَنْ الْأَعْمَشِ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ هَمَّامِ بْنِ الْحَارِثِ، قَالَ: " ضَافَ عَائِشَةَ ضَيْفٌ، فَأَمَرَتْ لَهُ بِمِلْحَفَةٍ صَفْرَاءَ، فَنَامَ فِيهَا فَاحْتَلَمَ، فَاسْتَحْيَا أَنْ يُرْسِلَ بِهَا وَبِهَا أَثَرُ الِاحْتِلَامِ، فَغَمَسَهَا فِي الْمَاءِ ثُمَّ أَرْسَلَ بِهَا، فَقَالَتْ عَائِشَةُ: لِمَ أَفْسَدَ عَلَيْنَا ثَوْبَنَا إِنَّمَا كَانَ يَكْفِيهِ أَنْ يَفْرُكَهُ بِأَصَابِعِهِ، وَرُبَّمَا فَرَكْتُهُ مِنْ ثَوْبِ رَسُولِ اللَّهِ بِأَصَابِعِي ".

قَالَ أَبُو عِيسَى: هَذَا حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ، وَهُوَ قَوْلُ غَيْرِ وَاحِدٍ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِيِّ K وَالتَّابِعِينَ وَمَنْ بَعْدَهُمْ مِنَ الْفُقَهَاءِ، مِثْلِ: سُفْيَانَ الثَّوْرِيِّ، وَالشَّافِعِيِّ، وَأَحْمَدَ، وَإِسْحَاق، قَالُوا فِي الْمَنِيِّ يُصِيبُ الثَّوْبَ: يُجْزِئُهُ الْفَرْكُ وَإِنْ لَمْ يُغْسَلْ، وَهَكَذَا رُوِيَ عَنْ مَنْصُورٍ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ هَمَّامِ بْنِ الْحَارِثِ، عَنْ عَائِشَةَ، مِثْلَ رِوَايَةِ الْأَعْمَشِ، وَرَوَى أَبُو مَعْشَرٍ هَذَا الْحَدِيثَ، عَنْ [ ج  1 : ص  36 ]

شخصي در منزل عايشه مهمان شد، عايشه دستور داد که به او لحاف زردرنگي بدهند. مهمان در آن لحاف خوابيد و احتلام شد، پس شرمش آمد که آن لحاف را با آن‌که در آن اثر احتلام است، پيش عايشه بفرستد، پس آن را در آب شست. سپس نزد عايشه فرستاد. عايشه فرمود: چرا لحاف ما را خراب کرده‌ است؟ اين قدر کفايتش مي‌کرد که آن را با ناخن‌هايش بخراشد و من هم بسا اوقات آن را با ناخن‌هايم از لباس پيامبر صلى الله عليه وسلم مي‌خراشيدم.

 

هر جا ديديد گفتند، "فاحشه بودن عايشه" در کتب خود اهل سنت آمده است، منظورشان اين دو حديث است

تصور مي کنيد اعمالي که اکنون بنا بر حکم شرع انجام مي دهيد، اين احکام چطور به شما رسيده است؟ احاديثي اين چنين هستند که حکم را مشخص مي کنند. هر کدام از اصحاب که همه چيز را نمي دانستند، وقتي مشکلي برايشان پيش مي آمد نزد رسول مي رفتند. با توجه به وفات رسول، عايشه به عمل رسول اشاره مي کند تا آن شخص مطمين شود. هم چنان که خوانديد اين مشکل براي رسول پيش آمده بود، و عايشه در حضور رسول عملي انجام داده و اگر قرار مي بود که آن عمل ام المومنين اشتباه باشد، رسول به عايشه متذکر مي شد که اين برخلاف شريعت خداست، لباس را بشور. پس اين عمل عايشه مورد تاييد رسول بوده است.

حقيقت اين حديث از اين قرار است:

ام المومنين شخص مهمي بودند، در مکه مسافرخانه داشت و اشخاص که از راه دور به مکه مي آمدند در مسافرخانه ايشان استراحت مي کردند. اين شخص هم در مسافرخانه ايشان مهمان بودن نه در اتاق شخصي عايشه، مثل اين است که من به شهري برم و در مسافرخانه شخص مهمي مهمان بشم و اين مشکل برام پيش بياد و تعريف کنم که: من به فلان شهر رفتم و مهمان فلان شخص مهم بودم و اين مشکل برام پيش آمد و... آيا اين به معني آن است که من رفتم به خانه فلان شخص و در اتاق شخصي اش فلان و فلان کردم؟ اين سنت پسنديده اي هست که از رسول به عايشه رسيده است و مهمان نواز بودن او را مي رساند

احتلام يعني: در خواب انزال صورت گرفته است. احتلام با زنا متفاوت است؛ آن کسي در شب احتلام مي‌شود، که زمان زيادي از نزديکي با همسرش گذشته باشد. اين شخص در روايت، در سفر بوده پس مدت زيادي از همسرش دور بوده براي همين طبيعي هست که اين مشکل براي او پيش بيايد. مي گويند: خب چرا مهمان خانه عايشه؟ عمق تنفر و کوته فکري را ببينيد که چه به روزشان آورده است. مگر شما وقتي خواب هستيد، اراده و اختيار اين را داريد که احتلام بشويد يا نشويد؟ يعني شما مدعي هستيد خودتان تصميم مي گيريد در کجا محتلم شويد و در کجا نشويد؟ در اين صورت شما درواقع سوپر انسان هستيد!

در حديث اولا اين عايشه نيست که سوال و جواب مي کند بلکه کنيز اوست و بعد از آن که کنيز عايشه را در جريان قرار مي دهد. ام المومنين در حضور کنيزش با او هم کلام مي شود. مهم تر آن که مهمان خجالت زده بوده است و خودش دست به کار تميز کردن لباس ها زده است. ضمن اينکه ام المومنين در خانه خود بوده اند، و براي آن شخص لباس "فرستاده اند" در ادامه حديث آورده شده که آن شخص خاسته بعد از شستن لباس ها، آنها را بفرستد که در اين حين کنيز عايشه او را ديده و... پس يعني در خانه عايشه نبوده است.

ما اين برداشت را کرديم، ما نيک گمان برديم براي همين حديث را صحيح مي دانيم وقتي کسي به ما بگويد: رفتم خانه فلان و محتلم شدم ما گمان بد نمي بريم که با خانم خانه ....

هر کس اين حديث را براي شما با آن برداشت تعريف کرد به او بگوييد: اگر کسي بيايد و براي من تعريف کند که روزي مهمان تو بود و در خانه ات احتلام شد و رويش نمي شد که لباس ها را کثيف شده به تو برگرداند و... آيا ما مجاز هستيم اين فکر را بکنيم که حتما با خانم تو .... که احتلام شده است؟

پس ياد بگيريد که نيک بيانديشيد؛ اين دستور از جانب دين شماست آيا شما مومن هستيد؟ که الله فرموده ام المومنين؟

 

آيا شما اين آيه را ديديد و اين گمان بد را از اين احاديث کرديد و آن تهمت را زديد؟

و کساني که زنان پاکدامن را متهمّ مي‌کنند، سپس چهار شاهد نمي‌آورند، آنها را هشتاد تازيانه بزنيد و شهادتشان را هرگز نپذيريد؛ و آنها همان فاسقانند!(24:4)

چرا هنگامي که اين را شنيديد، مردان و زنان با ايمان نسبت به خود گمان خير نبردند و نگفتند اين دروغي بزرگ و آشکار است؟!(24:12)

چرا چهار شاهد براي آن نياوردند؟! اکنون که اين گواهان را نياوردند، آنان در پيشگاه خدا دروغگويانند!(24:13)

 

توجه: اين پست کامل نيست

در آينده ويرايش خواهد شد.

 


موضوعات مرتبط: گمراهان و پاسخ به شبهات
برچسب‌ها: ام المومنین عایشه پاسخ به شبهات قرآن هدایتگر است اهل سنت

تاريخ : چهار شنبه 4 اسفند 1395 | 22:11 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

برادران یوسف از پدرشان طلب استغفار کردند یا به او متوسل شدند

 
 

بسم الله الرحمن الرحيم

برادران يوسف از پدرشان طلب استغفار کردند يا به او متوسل شدند؟

 

در اين پست قصد داريم در مورد آيات 97 و 98 سوره يوسف بحث کنيم تا ادعاي گمراهان را که براي اثبات شفاعت و توسل، به اين آيه استناد مي کند به چالش کشيده و رد کنيم.

آيه مورد بحث اين است:

قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ

گفتند: «پدر از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه، که ما خطاکار بوديم»(12:97)

قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي ? إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ

گفت: «بزودي براي شما از پروردگارم آمرزش مي‌طلبم، که او آمرزنده و مهربان است!»(12:98)

سوره يوسف آيات 97 و 98

 

ادعايشان اين است که چطور فرزندان يعقوب او را خواندند و گفتند: ?يَ??أَبَانَا ?س?تَغ?فِر? لَنَا ذُنُوبَنَا? إِنَّا كُنَّا خَ?طِ‍?ِينَ 97 قَالَ سَو?فَ أَس?تَغ?فِرُ لَكُم? رَبِّي??.

در جواب شان بايد گفت:

اهل سنت مخالف توسل و شفاعت نيست!!! اگر من از شما بخواهم که برايم طلب دعاي خير کنيد، اين متوسل شدن من به شما هست، و اهل سنت توسل به آدم زنده را مجاز مي داند.

توسل را بايد با توجه به دستور العمل هايي که خدا فرموده، کرد. خدا فرموده کسي جز من را براي کمک به فرياد نطلبيد. خب مسلما منظور آن نيست که محمد نمي تواند از اهل مدينه براي ساخت مسجد کمک بگيرد! خدا هميشه در کتابش مطالب را کلي بيان مي کند، براي همين کلمه کلي "کسي" را آورده تا ختم کلام باشد سوال اين است" آيا "کسي" شامل رسولان و... مي شود؟ اگر شامل شان نمي شود، پس حتما آن ها خدا هستند! خدا دستور به اقامه نماز داده است، پس شما مي توانيد به نمازتان متوسل بشويد به اين دليل که دستور صريح خداست. "خدايا نماز و روزه ام را قبول کن و کفاره ي گناهانم کن"

اين توسل مورد تاييد اهل سنت هست اما بد نيست اين نامه از نهج البلاغه را بخوانيد که واقعا جاي تامل دارد. بعبارتي اميرالمومنين ديگر از اين واضح تر نمي توانست بگويد که نه شفيعي و نه واسطه اي بين ما و الله در کار هست.

امام علي در کتاب نهج البلاغه نامه شماره 31 در وصيت به امام حسن، بعد از جنگ صفين نوشته است:

بدان!همان كسى كه گنجهاى آسمانها و زمين در اختيار دارد بتو اجازه دعاو درخواست را داده است و اجابت آن را نيز تضمين نموده،بتو امر كرده كه ازاو بخواهى تا بتو عطا كند و از او در خواست رحمت نمائى،تا رحمتش را بر تو فرو فرستد خداوند بين تو و خودش را كسى قرار نداده كه حجاب و فاصله باشد و تورا مجبور نساخته كه بشفيع و واسطه‏اى پناه ببرى.

 

اما داستان فرزندان يعقوب نبي

اول اينکه يعقوب نبي، زنده بود و فرزندانش نزد پدر زنده شان رفتند، نه سر قبر يعقوب!!! ولي شما از کسي که مرده است حاجت مي خواهيد! بين اين دو عمل، زمين تا آسمان تفاوت هست. به فرض اگر اين آيه را هم توسل حساب کنيم، ولي باز مشابه نيستند. شما سعي داريد از توسل به يک زنده، اثبات توسل به مرده کنيد و اين منطقي نيست.

ظلم ها و ستم هاي فرزندان يعقوب بر پدرشان بر هيچ کدام از شما، پوشيده نيست و همه داستانش را و حتي فيلمش را هم ديده ايد؟ آنها به مدت 40 سال پدرشان را در رنج و عذاب و ناراحتي گذاشتند، جلوي چشم شان پدرشان را ذره ذره کشتند، نابينايش کردند، مهم تر اين که به نبي خدا دروغ گفتند!!! وظيفه آنها بود تا وقتي پدرشان در قيد حيات هست از او حلاليت بخواهند

اگر کسي عزيز شما را بدزدد براي ساليان، و بعد بازگرداند، آيا وظيفه اش نمي دانيد که از شما و فرزندتان و همينطور براي خودش نزد الله طلب بخشش و توبه کند، آيا براحتي از او مي گذريد؟ به همين دليل يعقوب نيز گفت: در آينده برايتان طلب استغفار مي کنم. چون بخشش عمل پسرانش کار آن لحظه نبود.

اين عذر خواهي است و نه متوسل شدن به شما! اين حق الناس است. شما براي اينکه حق کسي بر گردنتان نباشد، حتما بايد رضايت طرف را جلب کنيد و اگر نه هرگز بخشيده نمي شويد و در قيامت از حق الناس پرسيده مي شود فرزندان يعقوب هم دقيقا اين کار را کردند.

آنها در حق چندين نفر ظلم کردند. ظلم آن ها در حق الله بود که خلاف دستورات او عمل کردند، در حق نفس خودشان بود که به گناه آلوده شدند، در حق يوسف و همچنين در حق پدرشان که به آنها نيز ستم کردند. پس مي بايست از همه اين ها پشيمان شده و توبه کنند، پس وقتي به ظلم شان پي بردند و رسوا شدند، از ستمي که در حق خود کرده بودند با اعتراف به ستم کردن در حق نفس خود به درگاه الله توبه کردند، از الله نيز توبه خواستند، از يوسف نيز همينطور و در نهايت نزد پدرشان رفتند. (در سوره يوسف آيات 91 و 92 ) و جالب است که يوسف در اين آيات مي گويد: هيچ سرزنشي از جانب من امروز بر شما نيست چون قبلا هم به ديدار من آمده ايد و اگر من مي خواستم انتقام بگيرم در همان لحظه آن کار را مي کردم، بواسطه کرمي که الله در حق من روا داشته است من قبل تر شما را بخشيده بودم و الله نيز از شما گذشت خواهد کرد زيرا او مهربان است (قَالَ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ ? يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ ? وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ) ولي جواب يعقوب به فرزندانش اين نيست که من امروز شما را مي بخشم! بلکه مي گويد در آينده دور برايتان طلب استغفار مي کنم. خب شما وقتي ظلمي در حق کسي مي کنيد براي اينکه بخشيده شويد بايد برويد رضايتش را جلب کنيد و به او مي گوييد: من را ببخش! از حق خودت بگذر يا مرا قصاص کن! به خدا بگو که از حق خودت گذشته اي تا خدا هم از من بگذرد!

فرزندان يعقوب هم دقيقا همين عمل را انجام دادند و شرک نگفتند و عين درستکاري هست. چرا؟ چون بخشش خدا در بحث حق الناس، بعد از بخشش بنده ايست که مورد ظلم واقع شده است.

اگر آن ها توبه مي کردند ولي پدرشان براي آن ها طلب بخشش نمي کرد، خدا هرگز توبه آن ها را قبول نمي کرد، چون اين حق يعقوب است بر گردن آن ها، نه حق الله!!! کما اين که در طول ساليان، آنها قطعا با ديدن وضع پدرشان دچار ندامت و عذاب وجدان شده اند و شايد حتي طلب مغفرت هم کرده باشند، اما تا وقتي رضايت قلبي و نه ظاهري پدرشان را جلب نمي کردند اين ها بي معني بود

ثانيا اينکه حضرت يعقوب در آيه 67 به فرزندان خود گفته بود:

وَمَا أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ ? إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ

و من چيزى از خدا را از شما دور نمى‌توانم داشت. فرمان جز براى خدا نيست

سوره يوسف آيه 67

پس چطور اين کلام يعقوب را ناديده مي گيريد؟ اين تصميم، که آن بلا را سر يوسف بياورند، برادرانش به اختيار خود گرفتند. ولي سنت خدا اين بود که اگر اين عمل را مرتکب شوند، آن چنان رسوا خواهند شد.

و همينطور هم شد، شما خودتان راه را انتخاب مي کنيد، ولي اين خداست که نتايج اعمال را از قبل طراحي کرده است. ما در جهاني هستيم قانون مند، و کامل طراحي شده، ما مختاريم که کدام راه را انتخاب کنيم، ولي نتايج از قبل طراحي شده اند. اين همان قضا و قدر الهي است که يعقوب از آن سخن مي گويد. سنت خدا اين است، هر کس تا وقت حياتش، اگر حقي، از کسي بر گردنش هست بايد از او حلاليت بخواهد

چرا خودتان را هم رديف فرزندان يعقوب قرار مي دهيد؟

چرا دنبال اين هستيد عملي که آن ها انجام داده اند، شما هم انجام دهيد؟

چرا مي گوييد ما اين عمل را انجام ميدهيم، چون فرزندان يعقوب انجام دادند؟

اگر مي گوييد: گناهکاريم، چرا دعاي بنده گان مخلص خدا و خود رسولان را نمي بينيد؟ چرا نمي بينيد همه آن ها، در دعا هايشان خدا را و فقط خدا را مستقيم خواندند

آيه مورد بحث در مورد استغفار خواستن است، استغفار به هيچ وجه ربطي به توسل ندارد، پس اين آيه به هيچ وجه اثبات توسل نيست.

 

توجه: ممکن است ادله بيشتر و بهتري

در ويرايش هاي بعدي به اين پست اضافه گردد.

 


موضوعات مرتبط: گمراهان و پاسخ به شبهات
برچسب‌ها: توسل شفاعت اهل سنت پاسخ به شبهات شیعه گمراهان

تاريخ : یک شنبه 24 بهمن 1395 | 12:47 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

پاسخ به کاربری در مورد دعای رسول در حق ابوجهل و عمر خطاب

 
 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

پاسخ به کاربری در مورد دعای رسول در حق ابوجهل و عمر خطاب

 

یکی از خوانندگان وبلاگ با نام مستعار "بنده خدا" کامنتی داده بود، در مورد حدیثی که رسول الله در آن حدیث دعا کرده بود به درگاه پروردگار، که عمر خطاب و یا ابوجهل، به ترتیب بدلیل قدرت جنگجویی و قدرت مالی برای عزت بخشیدن به اسلام ایمان بیاورند. این دعای رسول در اوایل دوران بعثت ایشان صورت پذیرفته است

کامنت این خواننده را بخوانید که عینا کپی شده است:

باسلام این روایت شما نه تنها سندی نداشت درصورتی که فردی که در همه تواریخ ثابت شده که ملعون بوده موجب اذیت پیامبر بوده تامرگش ابوجهل لعنة الله علیه رو خوب جلوه دادید لطفا درجواب سوالم اول بگویید شیعه هستید یا سنی اگر سنی هستید منبع را ذکر کنید و اگر شیعه اید صد درصد منبع را ذکر کنید و قوی بودن روایت رو اثبات کنید و اگر شما هم این روایت رو فقط شنیده اید و منبعی ندارید لطفا این مطلب رو از وبتون حذف کنید تا اگر غلط بود گناهش دامن گیرتان نشود

اگه دراین روایت نوشته که دعا کرده شده درمورد ابوجهل توسط پیامبر پس آن روایت در کتاب رساله شیخ صدوق (ره) دارای منبع موثق نوشته شده که 7 صندوق در جهنم درچاهی در شکم ماری هست که کل جهنم از زهبر آن و از بوی بد چاه به خدا پناه میبرند و می هراسند هست که دریکی از این صندوق ها ابوجهل میباشد را چه میگویید با توجه به منبع کاملا موثق

 

در جواب این خواننده گرامی:

سلام و درود

توجه: با توجه به موضع خواننده مشخص است که در پست مربوطه سند روایت ذکر نشده بود، ولی در ویرایش های بعدی سند همه روایت های ذکر شده به پست مربوطه اضافه گردید.

خواننده گرامی اشکالی که شما در مورد ذکر نشدن سند حدیث و روایت ها فرمودید وارد هست، حتی با وجود این که این وبلاگ مطلقا حدیث هایی که کاملا صحیح نباشند را هرگز ذکر نمی کند

این حدیث کاملا صحیح هست

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ ، وَمُحَمَّدُ بْنُ رَافِعٍ , قَالَا : حَدَّثَنَا أَبُو عَامِرٍ الْعَقَدِيُّ ، حَدَّثَنَا خَارِجَةُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيُّ ، عَنْ نَافِعٍ ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ : " اللَّهُمَّ أَعِزَّ الْإِسْلَامَ بِأَحَبِّ هَذَيْنِ الرَّجُلَيْنِ إِلَيْكَ : بِأَبِي جَهْلٍ , أَوْ بِعُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ " ، قَالَ : وَكَانَ أَحَبَّهُمَا إِلَيْهِ عُمَرُ . قَالَ أَبُو عِيسَى : هَذَا حَسَنٌ صَحِيحٌ غَرِيبٌ حَدِيثِ ابْنِ عُمَرَ .

معنی: «بار خدایا! یکی از این دو نفر را که خود می‌پسندی، سبب عزت و سرافرازی اسلام بگردان: ابوجهل بن هشام یا عمربن خطاب»

رقم الحديث: 3643

کتاب: سنن الترمذي، كِتَاب الدَّعَوَاتِ أبوابُ الْمَنَاقِبِ باب في مناقب عمر بن الخطاب رضي الله عنه

رسول این دعا را در حق عمر بن خطاب بخاطر قدرت و نفوذ جسمانی و جنگاوری اش و در حق ابوجهل بخاطر ثروت و سخنوری اش کرده است. شما واقعا چه تصوری از اسلام و مبعوث شدن محمد دارید؟ برادر من، رسول برای دعوت همین آدم ها مبعوث شده بود!!! اگر آدم های گمراه و مشرک در آن زمان نبودند، رسولی مبعوث نمی شد!

تا قبل از این دعای رسول و اسلام آوردن عمر بن خطاب، کمتر از 50 نفر اسلام آورده بودند، دعوت رسول مخفیانه بود، مسلمان ها را شکنجه میدادند، کسی جرات نداشت بگوید من مسلمان هستم!!! عبادت بت (اشخاص) در آن زمان مرسوم بوده و رسول هم برای شکستن آنها و دعوت به پروردگار یگانه مبعوث شده بود. آیا گناه هست که رسول برای اسلام آوردن یکی دعا کند؟!!! پس رحمه اللعالمین چه می شود؟

با این دعا، الله رحمتش را معطوف عمر بن خطاب کرد و او مسلمان شد، اگر رحمتش را معطوف ابوجهل میکرد شما حق نداشتی بگویی چرا؟!!! خواست خداست. خدا هدایتش کرده، به شما چه مربوط! تنها کسی که از او سوال نمی شود الله است. الله هر کس را بخواد هدایت میکند و نعمتش را بی منت به او عطا میکند. چرا شما بخیل هدایت شدن دیگران هستی؟ بهشت الله وسیع است و جای کسی تنگ نمی شود! و الله هر کس را که بخواهد مورد عنایتش قرار می دهد و می بخشد. الله هر کس را با هر بار گناهی، (اگر از روی جهل و بی اطلاعی باشد) اگر توبه کند قطعا خدا توبه پذیر مهربان است.

تا قبل از مبعوث شدن رسول، مردم مکه مشرک بودند، گناهان کبیره مرتکب می شدند. خدا را یکی می دانستند و آن الله، ولی برای الله در عبادتش شریک قایل می شدند. دخترانشان را زنده به گور میکردند (البته عده ای کم این رسم و داشتن) و هزاران عمل شرک آمیز دیگر، ولی بعد از مبعوث شدن رسول، ایمان آوردند، برای تبلیغ دین الله و رساندن پیام جانشان را دادند. توبه کردند.

ایمان آنها که در صدر اسلام برای پیام الله جهاد کردند، به مراتب از ایمان ماها باارزش تر هست. آنها السابقون الاولون شدند. برای آن که این پیام به ما برسد از جانشان گذشتند، یا کسایی دیگر مثل عمر بن خطاب در جنگ ها 30 زخم برداشتند، جنگ های آنها، خالصانه برای الله بود، نه در دفاع از بنده های الله!

آیا سیراب کردن حجاج، و آباد ساختن مسجد الحرام را، همانند (عمل) کسی قرار دادید که به خدا و روز قیامت ایمان آورده، و در راه او جهاد کرده است؟! (این دو،) نزد خدا مساوی نیستند! و خداوند گروه ظالمان را هدایت نمی‌کند!(9:19)

آنها که ایمان آوردند، و هجرت کردند، و با اموال و جانهایشان در راه خدا جهاد نمودند، مقامشان نزد خدا برتر است؛ و آنها پیروز و رستگارند!(9:20)

پروردگارشان آنها را به رحمتی از ناحیه خود، و رضایت (خویش)، و باغهایی از بهشت بشارت می‌دهد که در آن، نعمتهای جاودانه دارند؛(9:21)

همواره و تا ابد در این باغها خواهند بود؛ زیرا پاداش عظیم نزد خداوند است!(9:22)

آیات 19 تا 22 سوره توبه

 

آیا مطمینی که اگر در آن زمان و شرایط می بودی جزء این دسته می شدی؟ یا جزء دسته خانه نشین می شدی؟ همه کسایی که رسول دعوت کرد و ایمان آوردند، تا قبل از بعثت رسول مشرک بودند. حتی ابوطالب پدر علی رضی الله عنه بر اسلام نمرد. این که رسول نزد او می رود که دعوتش می کند به اسلام به آن معنی است که او حتی آیین ابراهیم را هم گمراهانه تبعیت می کرد. به آن دلیل که الله خود دعوت به آیین ابراهیم هم می کند و وقتی کسی مثل ابوطالب دعوت می شود یعنی بر طریق شریعت الله نبوده است

عجیب برای علی بن ابی طالب، روزی بود که آیین و عبادت رسول و خدیجه را دید. عبادت آنها نزد علی، متفاوت بوده با عبادت همشهری هایش، قومش و عبادت پدرش، و بدلیل علاقه زیادی که به محمد داشت، چون سرپرستی او به محمد سپرده شده بود (بنوعی پسر خوانده رسول الله بود) این بچه 8 ساله فردای آن روز ایمان آورد.

و این رحمه اللعالمین بود که با مبعوث شدنش، آنها را تذکر داد و به راه مستقیم بازگرداند. اگر آنها یکتاپرست می بودند، که دیگر مبعوث شدن رسول بی معنی است! رسول مبعوث شد تا رحمتی باشد برای ابوجهل ها، تا دعوت شان کند و در حق شان دعا کند

آنها ایمان آوردند و صحابی رسول الله شدند، الله در مورد صحابی رسول فرموده:

شما بهترین امتی بودید که به سود انسانها آفریده شده‌اند؛(3:110)

اگر خدا اراده می کرد که ابوجهل ایمان بیاورد، آیا تو میتوانستی اشکال بگیری؟ کل ایران در آن زمان مشرک به الله بودند، آتش پرست بودند، الله اراده کرد که پیامش بوسیله عمر بن خطاب به ایران و همه جا برسد، آیا اگر الله اراده میکرد که به جای عمر، ابوجهل موجب عزت اسلام می شد، آیا تو ادعایی داشتی؟ امروزه کلی مشرک هست، آیا اگر کسی دعوتشان کند و ایمان بیاورند و اسلام را بپذیرند کسی مثل تو، آیا ادعا میکنی که جای خدا نشستی و حکمتت بیشتر از خداست که حکم میدهی، ایمانش قبول نیست؟

اشکالی که شما به روایت گرفتید اشتباه است، شما روایت را بدلیل واهی، یعنی بدلیل عملی که اتفاق نیافتاده باطل میدانید، این روایت می گوید که رحمت الله شامل عمر بن خطاب شد نه ابوجهل! اگر روایت می گفت رحمت شامل ابوجهل شد آنوقت بدلیل مخالفت با قرآن ساقط می شد

برای مثال، تصور کنید که نیما، حمید را کشته ولی اکبر هم مظنون بوده است. مادر مقتول قبل از مشخص شدن نتیجه اگر دعا کند که: خدایا هر کدام از این پسرها -نیما و اکبر- که بی گناه هستند مورد رحمتت قرار بده

آیا دعای او اشکالی دارد؟ دعا در حق قاتل نشده، دعا در حق بی گناه شده است. شما نمی توانید این دعا را فقط بدلیل آنکه بعدا مشخص شده که نیما قاتل است و مادر مقتول در دعایش اسمی از او برده مردود بدانید! در روایت مذکور هم، نهایتا دعا مشمول عمر بن خطاب شد. این دعا در حق کسی بود که ایمان می آورد نه کسی که بر شرک میمرد، همان گونه که دعای مادر در حق بی گناه بود و نه شخص قاتل که پسرش را به قتل رسانده است.

 


برچسب‌ها: عمر بن خطاب پاسخ به شبهات شیعه اهل سنت قرآن هدایتگر است گمراهان

تاريخ : یک شنبه 5 ارديبهشت 1395 | 3:30 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

روایت مسلمان شدن عمر بن خطاب

 
 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

روایت مسلمان شدن عمر بن خطاب

 

با اینکه اصلا بنا نبود در این وبلاگ، اسلام را در اشخاص دید، ولی از آنجایی که خیلی ها از روی ... به بزرگان، تهمت وارد می کنند، ناچارا پست هایی با این مضمون در آینده احتمالا بیشتر خواهید دید.

اشتباه محض هست که اسلام را در افراد تفسیر و معنا کرد، چرا؟ واضح است! اسلام آیین پاک و خالصی است و همه ما، از پدر و مادرمان، آدم و حوا بگیر تا آخرین بشر همه خطا کردیم، پس درست نیست اسلام را در آدم ها دید. چون در این صورت اشتباه افراد را ناشی از ضعف اسلام قلمداد می کنند. همه انسان ها اشتباه داشته اند، و اگر شما بگویید اسلام یعنی فلان شخص، این اشتباه محض است. اسلام یعنی بر روش قرآن عمل کردن، نه بر روش افراد. اسلام یعنی قوانینش و نه رفتار معتقدان به آن!

اگر نظر افراد را ملاک قرار داده اید، البته تا آنجایی که مخالف قران نباشد، صحیح است و مجاز هستید ولی عمل هر کسی، حتی رسولان (چون موسی و هارون و یونس) که اشتباهاتی داشته اند اگر خلاف شریعت الله باشد، نباید به آن عمل کرد. برای مثال موسی سهوا یک نفر را کشت، آیا درست است استدلال کنند که می توان یک نفر را کشت چون موسی مرتکب آن شد؟ قطعا خیر!

این مثال ها در قرآن دقیقا به همین دلیل ذکر شده اند درواقع الله می فرماید: همه ما انسان ها حتی رسولان. ممکن الخطا هستیم، و بعد از ارتکاب گناه باید توبه کنیم، همانطور که رسولان مرتکب اشتباه شدند و توبه کردند. الله برای همین از جنس خودمان و از بین خودمان رسول برگزید، تا این پیام را برساند که ما هم می توانیم، پس در روز قیامت آن رسول و پیروان او برای ما به عنوان یک شاهد خواهند بود که خدا را یافتند.

پس شما نمی توانید منکر بشوید که: خدایا! من نشانه هایت را ندیدم؟ در جواب می فرماید: پس چطور این بندگانم که همجنس خودت هستند، من را شناختند؟ چطور تو به من که در غیب هستم ایمان نیاوردی؟ و این ها چرا ایمان آوردند؟ اینها شاهدی هستند، که تو هم می توانستی ایمان بیاوری!

اما نهایتا، در این پست قصد داریم، روایت مسلمان شدن عمر خطاب را بیان کنیم، برای کسایی که تنفر از اون بزرگوار، آنقدر در قلب سیاه شان رخنه کرده که هرگز حتی در مورد ایشان تحقیق نمی کنند، آیا به کسی تهمت میزنید که همین قرآنی که به آن "ایمان" دارید را بدست تان رسانده است؟ به کسی تهمت میزنید که اسلام را به دیارتان آورد؟

أَفَلَا تَعْقِلُونَ؟ آیا کمی تعقل نمی کنید؟ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ؟ آیا در کلام تون کمی فکر نمی کنید؟ أَفَلَا تَسْمَعُونَ؟ آیا نمی شنوید؟ أَفَلَا تُبْصِرُونَ؟ آیا نمی بینید؟ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ؟ ایا متذکر نمی شوید؟ کوردل و کر و نابینا و دیوانه هستید؟

 

روایت مسلمان شدن عمر خطاب

روایات زیادی در مورد مسلمان شدن عمربن خطابنقل شده که بیشتر آن‌ها صحیح نیست. البته با توجه به روایاتی که در کتابهای زندگانی و تاریخ آمده، می‌توان مراحل مسلمان شدن عمر بن خطاب را بدین ترتیب عنوان بندی نمود:

1- قصد کشتن رسولالله.

روزی سران قریش، گرد هم آمدند و درباره‌ی رسول خدابا یکدیگر مشورت و رایزنی نمودند و گفتند: چه کسی حاضر است محمد را به قتل برساند؟ عمربن خطاب برخاست و برای قتل رسول خدا اعلام آمادگی نمود. همه گفتند: این کار، از تو ساخته است. عمر، هنگام نیمروز و در گرمای آفتاب، شمشیرش را حمایل کرد و رو به سوی رسول اکرمو گروهی از یارانش از جمله ابوبکر و علی و حمزه رفت، که نزدیک صفا در خانه‌ی ارقم گرد آمده بودند و همراه سایر مسلمانان‌ به‌ حبشه‌ هجرت نکرده‌ بودند؛ لازم به‌ ذکر است که‌ قبلا برای عمرتعریف کرده‌ بودند که‌ مسلمانان در دامنه‌ی صفا، در خانه‌ی ارقم گرد هم آمده‌اند.

نعیم بن عبدالله، او را دید و پرسید: ای عمر! کجا می‌روی؟ گفت: می‌خواهم نزد این مرد بی دین بروم که در میان قریش تفرقه انداخته، خردمندان قریش را سبک سر و نادان می‌شمارد و خدایان آنان را ناسزا می‌گوید؛ می‌خواهم به سراغش بروم و او را به قتل برسانم. نعیم گفت: ای عمر! چه راه بدی در پیش گرفته‌ای؛ به خدا سوگند که فریب خویشتن را خورده‌ای و نفس اماره‌ات تو را فریفته است، زیرا زیاده‌‌روی و افراط را در پیش گرفته‌اید و در راه هلاکت بنی عدی (قبیله‌ی عمر) قدم برداشته‌اید. آیا اگر محمد را به قتل برسانی، بنی عبد مناف تو را به حال خود خواهند گذاشت و اجازه خواهند داد زنده بمانی و راست راست راه بروی؟ گفتگوی آن دو ادامه یافت و صدایشان بالا رفت تا این که عمر گفت: گمان می‌کنم تو هم بی دین شده‌ای و اگر می‌دانستم که واقعاً چنین است، از تو آغاز می‌کردم. و چون نعیم دریافت که نمی‌تواند عمر را از تصمیمش باز دارد، گفت: اگر راست می‌گویی چرا به سراغ افراد خانواده‌ات نمی‌روی که به دین او گرویده‌اند و تو و گمراهی و ضلالتی را که بر آن هستی، رها کرده‌اند؟ عمر گفت: منظورت کیست؟ نعیم پاسخ داد: خواهر و دامادت.

سند این روایت:سيره ابن هشام جلد اول صفحه 343

 

2- رفتن عمر به خانه‌ی خواهرش

عمر با شنیدن این خبر عصبانی شد و به سوی خانه‌ی خواهر و دامادش شتافت و درب خانه‌ی آنان را کوبید. خباب بن ارتنیز در خانه بود و با هم سوره طه را تلاوت می‌کردند. آن‌ها بلافاصله خباب را به گوشه‌ای راهنمایی کردند تا پنهان شود. فاطمه خواهر عمر صحیفه را مخفی نمود. هنگامی که عمر وارد خانه شد، خشم و عصبانیت از چهره‌اش می‌بارید؛ پرسید: این چه زمزمه‌ای بود که به گوشم رسید؟ گفتند: چیزی نبود. گفت: گویا شما بی دین شده‌اید؟! دامادش گفت: آیا در صورتی که حق در دینی غیر از دینی باشد که تو بدان اعتقاد داری، نباید پذیرفت؟ عمر بی درنگ به سوی دامادش حمله‌ور شد و او رابه باد کتک و ناسزا گرفت و او را به‌ پشت خواباند و بر سینه‌ایش پرید، و چون خواهر عمر، قصد میانجی‌گری داشت و می‌خواست عمر را از روی سینه‌ی شوهرش دور گرداند، عمر سیلی محکمی به گوش او نیز زد که در اثر آن خون از چهره‌ی فاطمه سرازیر شد. آن‌گاه فاطمه که‌ سخت ناراحت شده‌ بود خطاب به‌ برادرش به صراحت گفت: ای دشمن خدا آیا ما را می‌زنید چون خدای یگانه‌ را می‌پرستیم؟ عمر گفت: آری. فاطمه‌ با زبانی رسا گفت: ای عمر! ما مسلمان شده و به خدا و رسولش ایمان آورده‌ایم؛ «أشهد أن لا إله إلا الله وأن محمداً رسول الله» پس هر چه از دستت بر می‌آید، انجام بده. این بود که عمربه خود آمد و چون نگاهش به چهره‌ی خون آلود خواهرش افتاد، سخت پشیمان گشت و دست از کتک‌کاری برداشت و پس از اندکی درنگ به خواهرش گفت: آن صحیفه را به من بده. خواهرش امتناع ورزید. عمر گفت: سخنت در من اثر گذاشت؛ می‌خواهم بدانم دین شما چه پیامی‌دارد؟ خواهرش گفت: آن‌را به‌ شما نمی‌دهم. عمر گفت: وای بر تو! سخنت در من اثر گذاشته‌، پس آن‌را به‌ من بده‌، تا بدان نگاهی بیفکنم، و به‌ شما وعده‌ می‌دهم که‌ بدان خیانت نکنم و آن‌را چنانکه‌ گرفته‌ام به‌ شما بازگردانم. فاطمه‌ گفت: تو، مشرک و نجس هستی و نمی‌توانی به کلام خدا دست بزنی

لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ

و جز پاکان نمی‌توانند به آن دست زنند.(56:79)

سوره واقعه آیه 79

 پس برخیز و غسل کن. پس از این که عمرغسل نمود، صحیفه را به او دادند. آن‌گاه شروع به خواندن صحیفه کرد که در آن سوره طه و سوره‌هایی دیگر نوشته شده بود:

بسم الله الرحمن الرحيم

آنگاه که‌ با دو کلمه‌ی (رحمان و رحیم)روبرو شد، ترس او را در بر گرفت و صحیفه‌ را از دستش پرت نمود، سپس به‌ خود آمد و آن‌را گرفت و چنین خواند:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ

طه

طه‌(20:1)

مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَىٰ

(اي پيغمبر!) ما قرآن را براي تو نفرستاده‌ايم تا (از غم ايمان نياوردن كافران) خويشتن را خسته و رنجور كني. (20:2)

إِلَّا تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشَىٰ

آن‌را براي پند و اندرز كساني فرستاده‌ايم كه از خدا مي‌ترسند (و از او اطاعت مي‌كنند).‏(20:3)

تَنْزِيلًا مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَالسَّمَاوَاتِ الْعُلَى

از سوي كسي نازل شده است كه زمين و آسمان‌هاي بلند را آفريده است.(20:4)

الرَّحْمَٰنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَىٰ

همان بخشنده‌ای که بر عرش استقرار یافت.(20:5)

لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَّرَىٰ

از آن او است آن‌چه‌ در آسمان‌ها و آن‌چه‌ در زمين و آن‌چه‌ در ميان آن دو و آن‌چه‌ در زير خاك (از دفائن و معادن) است.‏(20:6)

وَإِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى

(اي پيغمبر!) اگر آشكارا سخن بگوئي (يا پنهان، براي خدا فرق نمي‌كند) و نهاني (سخن گفتن تو با ديگران را) و نهان‌تر (از آن‌را كه سخن گفتن تو با خودت و خواطر دل است) مي‌داند.‏ (20:7)

اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ

او خدا است و معبودی جز او نیست؛ و او داراي نامهاي نيكو است(20:8)

عمرگفت: چه کلام زیبایی است! آیا قریش از این فرار می‌کنند؟

سپس تلاوت سوره طه را ادامه داد و به این آیات رسید:

إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي

«من «الله» هستم، و معبودي جز من نيست، پس تنها مرا عبادت كن، (عبادتي خالص از هرگونه شركي)، و نماز را بخوان تا (هميشه) به ياد من باشي.(20:14)

إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَىٰ كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَىٰ

رستاخيز به طور قطع خواهد آمد. من مي‌خواهم (موعد) آن‌را (از بندگان) پنهان دارم تا (مردمان در حالت آماده باش دائم بوده، و در ضمن به سبب مخفي بودن قيامت آزادي عمل داشته باشند، و سرانجام) هركسي در برابر تلاش و كوشش خود جزا و سزا داده شود. (20:15)

فَلَا يَصُدَّنَّكَ عَنْهَا مَنْ لَا يُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَىٰ

‏ (اي موسي!) نبايد تو را از (ايمان به قيامت و آمادگي براي) آن باز دارد كسي كه بدان باور نداشته و از هوا و هوس خويش پيروي مي‌نمايد، كه هلاك خواهي شد».(20:16)

آنگاه عمر گفت: شایسته نیست با خدایی که چنین کلام زیبایی دارد، کسی دیگر پرستش گردد.

و افزود: مرا نزد محمد ببرید.

خطاببا شنیدن این سخن، از مخفی‌گاه خود بیرون آمد و گفت: ای عمر! تو را مژده باد و من امیدوارم که دعای روز دوشنبه رسول خدا در حق تو قبول شده باشد.

آن حـضرتدعا کرد و از خداوند متعال درخواست نموده بود که:

حدثنا محمد بن بشار ومحمد بن رافع قالا حدثنا أبو عامر العقدي حدثنا خارجة بن عبد الله الأنصاري عن نافع عن بن عمر أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: اللهم أعز الإسلام بأحب هذين الرجلين إليك بأبي جهل أو بعمر بن الخطاب

«بار خدایا! یکی از این دو نفر را که خود می‌پسندی، سبب عزت و سرافرازی اسلام بگردان: ابوجهل بن هشام یا عمر بن خطاب»

سند حدیث: سنن ترمذی حدیث شماره 3681 این حدیث صحیح است

 

عمر گفت: جای رسول خدا را به من نشان دهید. آن‌ها از آن‌جا که صداقت عمررا دریافته بودند، گفتند: رسول خدا در دامنه‌ی صفا، در خانه‌ی ارقم است. عمر در حالی که شمشیرش را حمایل کرده بود، به سوی خانه‌ی ارقم رفت و چون به آن‌جا رسید، در زد و گفت: درب را باز کنید. کسانی که در خانه بودند، چون صدای عمر را شنیدند، ترسیدند و هیچ یک از آن‌ها به‌ خود جرأت نداد که‌ درب را باز نماید، زیرا می‌دانستند که‌ عمر نسبت به‌ رسول خدا بسیار سنگدل و غضبناک است، و آن‌گاه که‌ حمزه‌ ترس و وحشت مسلمانان را مشاهده‌ نمود، خطاب به‌ آنان گفت: چیه‌؟ گفتند: عمربن خطاب آمده‌ است. گفت: عمربن خطاب آمده‌؟ پس بگذارید بیاید، اگر قصد نیکی داشته باشد که چه بهتر و گرنه او را خواهیم کشت. آن‌گاه درب را باز کردند و حمزه و یکی دیگر از مسلمانان دستانش را گرفتند و او را نزد رسول خدا بردند. رسول اکرم فرمود: رهایش کنید. رسول خدابه سوی او رفت و کمربندش را گرفت و او را تکان داد و گفت:

«ما جاء بک یا بن الخطاب؟ والله‌ ما اری أن تنتهی حتی ینزل الله‌ بک قارعة».

«ای پسر خطاب! چه چیزی تو را به اینجا آورده است؟ گویا دست از این کارهایت بر نمی‌داری تا این که خداوند متعال مصیبت بزرگی بر سرت بیاورد؟».

عمر گفت: ای رسول خدا! آمده‌ام تا به خدا و پیامبرش ایمان بیاورم. رسول خدابا شنیدن این سخن، با صدای بلند تکبیر گفت، بگونه‌ای که حاضران در خانه پی بردند که عمربه اسلام مشرف گردید. آن‌گاه اصحاب رسول خداآن‌جا را در حالی ترک کردند که با مسلمان شدن عمرو با وجود حمزهدر شمار مسلمانان، احساس سربلندی و عزت می‌نمودند و می‌دانستند که آن دو از رسول خدادفاع و پشتیبانی می‌نمایند. و بدین ترتیب مسلمانان می‌توانند از طریق آن دو به پاره‌ای از حقوق خود دست یابند و حق خویش را از دشمنانشان بگیرند.

عمرمخلصانه مسلمان شد و با تمام توان برای گسترش و تثبیت اسلام گام برداشت.

سند این روایت:فضايل صحابه، امام احمد جلد اول صفحه 344

 

وی به رسول خدا گفت: آیا ما چه زنده بمانیم و چه بمیریم، بر حق نیستیم؟ رسول خدا فرمود:

«بلی، والذي نفسی بیده‌ إنکم علی الحق، إن متم، وإن حییتم».

«آری، سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، شما چه بمیرید و چه زنده بمانید، بر حق هستید».

گفت: پس چرا پنهان کاری نماییم؟ سوگند به ذاتی که شما را به حق مبعوث کرده، حتماً دعوت خویش را آشکار مي‌سازید.

چنانچه از شواهد بر می‌آید، رسول خدا نیز بدین نتیجه رسیده بود که زمان آشکار ساختن دعوت فرا رسیده و دعوت آن قدر توان و قوت یافته که از خود دفاع نماید. از این‌رو رسول خدا با آشکار ساختن دعوت موافقت نمود و دو صف تشکیل داد و عمر و حمزه را پیشاپیش هر یک از صفها قرار داد. بدین ترتیب مسلمانان در حالی وارد مسجد الحرام شدند که در اثر حرکت آنان غبار به هوا برخاسته بود. مشرکان با دیدن عمر و حمزه هراسان و وحشت زده شدند و غم و اندوه بی سابقه‌ای، آنان را فرا گرفت. رسول خدا در آن روز عمر را فاروق نامید.

سند این روایت:حليه الاوليا جلد اول صفحه 40

 

این بود روایت مسلمان شدن عمر بن خطاب.

 

 


برچسب‌ها: آیین صحیح عمر بن خطاب پاسخ به شبهات اهل سنت قرآن هدایتگر است

تاريخ : یک شنبه 5 ارديبهشت 1395 | 3:18 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

آیات روشنگر – بخش چهارم

 
 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

آیات روشنگر بخش چهارم

یک مومن اشتباه می کند اما هم چنان مومن نامیده می شود

 

گمراهان می گویند: با توجه به این آیه و آیات بعدی (آیات 3 و 4 سوره حجرات) نتیجه می گیریم که صحابه (عمر و ابوبکر) بی ایمان هستند که این گونه عمل می کردند و باز در نتیجه بدلیل بی احترامی و توهین به رسول الله مرتد و کافر هستند!!!.

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ

اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، صداى خود را از صداى پيامبر بلندتر مكنيد و همچنان كه با يكديگر بلند سخن مى‌گوييد با او به آواز بلند سخن مگوييد، كه اعمالتان ناچيز شود و آگاه نشويد.(49:2)

سوره حجرات آیه 2

در جواب باید گفت؛ الله علم بی مانند دارد. وقتی می گوییم بی مانند، یعنی خاص اوست دانستن آنچه که پیش از این بوده، هست و خواهد آمد. تمام ایات قرآن در سایه این اصل نازل شده اند. گمراهان می گویند این آیه در شان صحابه و علی الخصوص عمر بن خطاب و ابوبکر صدیق نازل شده که صدای خود را در حضور رسول الله بلند می کردند و این یک توهین به رسول الله و در نتیجه اثبات کفر آنان است!!!

براستی اگر شیطان سوار بر دوش شان نشده و قلب و چشم شان را نبسته است، پس چرا اول آیه را نمی بینند؟ آیه در خطاب صحابه است درست، ولی آنها را با چه لفظی خطاب قرار می دهد؟ خب این آیه چه وقت نازل شده؟ بعد از عمل یا قبل از عمل؟ اگر بعد از عمل است و آن عمل منجر به کفر است، چرا حکم نهایی خطاب قرار دادن آن اشخاص با صفت ای مومنان است؟!!! اگر با این عمل آنها مرتد و کافر شدند پس چرا باز خطاب به آن ها می فرماید: ای مومنان؟!!! اگر قرار بود حرف شما درست باشد، این آیه بعد از انجام آن عمل صورت گرفته نباید کسانی را که بدلیل آن عمل کافر شده اند، مومن خطاب کند!!! خدا کسی را که مشرک است مومن نام نمی گذارد و مورد خطاب قرار نمی دهد! مثل این است کسی را که اثبات شده فلانی را کشته ولی باز با عنوان بی گناه صدا بزنیم او را مبرا دانسته و تبرئه کنیم!!! معقول است؟ شما این ادعا را دارید.

ولی این آیات چیزی جز امر و نهی و تربیت صحابه بزرگوار نیست، اگر شما این امر و نهی را دلیل بر تکفیر و ارتداد صحابه می دانید باید نوح و حتی ابراهیم خلیل الله را نیز کافر بدانید، به دلیل زیر:

قبل از آن سوال این است؛ بی ادبی نسبت به خدا بزرگتر است یا بی ادبی نسبت به رسول خدا؟ بر پیامبران اتمام حجت شده و حقایقی را می دانند که بشرهای عادی به آن آگاه نیستند، (و می آیند تا همین حقایق را با مردم به اشتراک بگذارند) حال این پیامبران با وجود این مقام اگر مرتکب اشتباهی بشوند عذاب شان بسیار بزرگتر از دیگران خواهد بود، یعنی عملی ممکن است برای مردم بدلیل جهل شان زیاد مطرح نشود، ولی همان عمل به هیچ وجه نباید از جانب علی الخصوص رسولان بدلیل آگاهی شان به عظمت خدا انجام شود، درست است؟ البته که موافقید.

حال آیاتی را بخوانید که در آن نوح عملی را انجام داد که نباید از یک رسول بعد از آنکه حقایق بر او عرضه شده است سر بزند، بخوانید:

نوح به پروردگارش عرض کرد: «پروردگارا! پسرم از خاندان من است؛ و وعده تو حق است؛ و تو از همه حکم‌کنندگان برتری!»(11:45)

فرمود: «ای نوح! او از اهل تو نیست! او عمل غیر صالحی است پس، آنچه را از آن آگاه نیستی، از من مخواه! من به تو اندرز می‌دهم تا از جاهلان نباشی!!»(11:46)

گفت: اى پروردگار من، پناه مى‌برم به تو، اگر از سر ناآگاهى چيزى بخواهم، و اگر مرا نيامرزى و به من رحمت نياورى از زيان‌كردگان خواهم بود.(11:47)

ببینید، در اینجا الله نه تنها به نوح یاد می دهد و تعلیم می دهد که از او چه چیز را بخواهد، بلکه با ذکر این روایت در قرآن ما را نیز تعلیم می دهد که چگونه بخواهیم و این یک نوع تربیت و ادب آموختن است. نوح می دانست حتی اگر همین نجات فرزند کافرش را از خدا بخواهد این را از سر ناآگاهی می گوید، ولی باز آن حرف را گفت. بخاطر همین درخواست، از زیانکاران شد و اگر خدا توبه اش را نپذیرفته بود، سرانجام زیانکاران چیست؟ مگر خدا با پیامبرانش نیز تعارف دارد؟ خدا قبل از برگزیدن شان از آنها پیمان گرفته است. حال سوال این است: خدا عالم مطلق است و نوح در مقابل این علم خدا جاهلی بیش نیست، آیا این انسان اگر از خدا نجات یک کافر را بخواهد، علم او را زیر سوال نبرده است؟ یعنی خدای عالم مطلق اگر خیری در پسر نوح مثلا در 100 سال بعد می دید که او مسلمان می شود، آیا قبل از آن به نوح نمی گفت که او را نیز با خود ببرد؟ اگر نه، پس چرا نوح به همین در ادامه آیه معترف می شود که او ظالم و جاهل است؟ واقعیت این است که علم مطلق خدا آینده را می داند که آن پسر کافر در آینده نیز کافر می ماند، ولی علم نوح فاقد آن است تا درک کند، پس نوحی که آن درخواست را فقط بدلیل احساسات پدری اش از خدا خواست جاهلانه عمل کرد. همین فراید در بحث ابراهیم خلیل الله و پدرش صادق است. واقعا برای اثبات کفر صحابه تا کجا پیش میروید؟ این استدلالات سخیف چیست؟ حرفی میزنید که بنفع هوای نفس تان است ولی همان حرف در جایی دیگر نصف اسلام را بر باد می دهد!.

سخن پایانی این که الله با علم بی مانند خود می دانست برخی که فقط دنبال تکفیر صحابه هستند، خواهند آمد و از این آیه استفاده می کنند، برای همین قبل از هر چیز، بله قبل از هر چیزی ایمان صحابه بزرگوار را به اثبات می رساند و حتی با وجود آن عمل خطاب به آنها می فرماید "یا ایها الذین آمنوا" تا این آیتی باشد در دست مومنان در مقابل تکفیری ها که تو دهنی سختی بر آنان بزنند.

این را مانند یک نمایش تصور نکنید!!!

 


برچسب‌ها: آیات روشنگر قرآن هدایتگر است پاسخ به شبهات اهل سنت

تاريخ : شنبه 17 بهمن 1394 | 16:7 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.